سفارش تبلیغ
صبا ویژن
وبلاگ شخصی ادیب صادقی
صفحه نخست        عناوین مطالب          نقشه سایت              ATOM            طراح قالب
گروه طراحی قالب من گروه طراحی قالب من گروه طراحی قالب من گروه طراحی قالب من گروه طراحی قالب من

 

 رسول اکرم (ص) در مجلسی نشسته بود . یاران گرداگرد حضرت حلقه زده و اورا مانند نگین انگشتر در میان گرفته بودند.در این بین یکی از مسلمانان  - که مرد فقیر ژنده پوشی بود  - از در رسید و طبق سنت اسلامی - که هر کس در مقامی هست - همینکه وارد مجلس میشود باید ببیند هر کجا جای خالی هست همانجا بنشیند و همان نقطه مخصوص را به عنوان اینکه شان من چنین اقتضا میکند در نظر نگیرد- آن مرد به اطراف متوجه شد - در نقطه ای جای خالی یافت - رفت و آن جا نشست . از قضا پهلوی مرد متعین و ثروتمندی قرار گرفت. مرد ثروتمند جامه های خود را جمع کرد و خودش را به کناری کشید . رسول اکرم که  مراقب رفتار او بود به او رو کرد و گفت :

 

(ترسیدی که چیزی از فقر تو به او بچسبد؟ !! )

- نه یا رسول الله !

 

(ترسیدی که چیزی از سروت تو به او سرایت کند ؟؟!)

-نه یا رسول الله !!!!


(ترسیدی که جامه هایت کثیف و آلوده شود ؟!)

 

- نه یا رسول الله!!!!

- پس چرا پهلو تهی کردی و خودت را به کناری کشیدی ؟

- اعتراف میکنم که اشتباهی بزرگ مرتکب شدم و خطا کردم . اکنون به جبران این خطا و به کفاره این گناه حاضرم نیمی از دارایی خودم را به این برادر مسلمان خود که در بارهی او اشتباه کردم ببخشم .

- مرد ژنده پوش (ولی من حاضر نیستم بپذیرم !!)

جمعیت : ( چرا ؟!!!!!)

چون میترسم روزی هم مرا غرور بگیرد و با برادر مسلمان خود آنچنان رفتاری بکنم که امروز این شخص با من کرد !!





موضوع مطلب :

          
چهارشنبه 91 دی 6 :: 12:38 عصر